خواستگاري
گل پسرم سلام فدات بشم ماماني كه اينقدر پر جنب و جوشي . اينقدر مهربوني كه تا ميفهمي من نگرانتم بابت كم تكون خوردنات بلافاصله شروع ميكني به تكون خوردن و منو از نگراني در مياري . خيلي دوستت دارم عسلم عزيز دلم بالاخره ديشب واسه عمو ميثم رفتيم خاستگاري . هميشه از همون اول ازدواج اين حسو داشتم كه موقع ازدواج عمو ميثم من باردار باشم . جالبه كه اين اتفاق هم افتاد . ولي نميدونستم تو اين دوران سخت ميشه واسم خستگيش اينا به كنار همين كه بايد دنبال لباس و كاراي مراسم باشم سختمه . خدا خودش كمكمون كنه انشالله به خير و خوشي اين مراسمات هم تموم بشه هنوز از كل ماجرا و اينكه تاريخ دقيق عقد كي باشه خبر ندارم اما به احتمال زياد سيزده...
نویسنده :
مامان فاطمه
18:13