محمد پارسامحمد پارسا، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 30 روز سن داره
زندگی مامانی وباباییزندگی مامانی وبابایی، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره

خاطرات قند عسل مامان و بابا

خواستگاري

گل پسرم سلام فدات بشم ماماني كه اينقدر پر جنب و جوشي . اينقدر مهربوني كه تا ميفهمي من نگرانتم بابت كم تكون خوردنات بلافاصله شروع ميكني به تكون خوردن و منو از نگراني در مياري . خيلي دوستت دارم عسلم   عزيز دلم بالاخره ديشب واسه عمو ميثم رفتيم خاستگاري . هميشه از همون اول ازدواج اين حسو داشتم كه موقع ازدواج عمو ميثم من باردار باشم . جالبه كه اين اتفاق هم افتاد . ولي نميدونستم تو اين دوران سخت ميشه واسم خستگيش اينا به كنار همين كه بايد دنبال لباس و كاراي مراسم باشم سختمه . خدا خودش كمكمون كنه انشالله به خير و خوشي اين مراسمات هم تموم بشه   هنوز از كل ماجرا و اينكه تاريخ دقيق عقد كي باشه خبر ندارم اما به احتمال زياد سيزده...
7 ارديبهشت 1393

بدون عنوان

گل پسرم سلام تو اين دو هفته اتفاقاي زيادي افتاد كه اگه شد واست مينويسم يكيش اينكه دو جلسه كلاس اموزشي زايمان بود كه بهمراه مامان بزرگ رفتيم و كلاسا هم تموم شد خاله سوگند هم اومد خونمون و به ماماني كمك كرد تا خونه رو مرتب كنيم واسه اومدنت ديروز هم ماماني تنبليو گذاشت كنار و باقيمونده كاراي اتاقتو انجام داد اما خب هنوز كار داره انشالله يه روز با خاله سوگند اتاقتو تزيين ميكنيم پيش دكتر هم رفتيمو صداي قلب نازتو گوش كردم واسم سونو نوشت و با خاله سوگند رفتيم سونو گرافي خاله سوگند خيلي با  دقت و كنجكاوي مانيتورو نگاه ميكرد تا بتونه تو رو ببينه اقاي دكتر گفت شما باز شيطنت كردي و چرخيدي و تو شكم ماماني نشستي پاهات اوم...
3 ارديبهشت 1393